کربلای یک قلاویزان

محمد رضا ضیاء

عملیات کربلای یک که شروع شد قبلش خبر داشتیم عرض میدان مین خیلی وسیع تر از میداین دیگر است عملیات که اغاز شد خط ۴۱۲ و ۴۱۸ شکستند گردان ما بدون حاج بهرام به فرماندهی حاج مهدی حرکت کردیم بچه های تخریب نوار سفید رنگ توی معبر باز شده پهن کرده بودن و چند شهید روی میدان بودن و یکی از انها بوی سوختگی میداد و بعدا متوجه شدیم که خود را روی مین منور انداخته که بقیه بچه ها لو نروند و ما تقریبا اخر میدون مین که رسیده بودیم دیدم اصلا غیر معمول هست باد به نوار خورده بود کاملا یک حلال روی میدون زده بود و ما هم همراه ان نوار رفته بودیم من پیک گروهان بودم خواستیم از میدان مین بیرون بیاییم پای یکی بچه ها به تله مین والمر خورد کاملا بالا امدن ان را زیر نور منور دیدم و بعد انفجار ولی غیر از یک نفر که زخمی شد کسی صدمه ای ندید.

به یکی از تخریب چی ها گفتم نگاه کن نوارت ان موقع متوجه شد شروع به کشیدن و صاف کردن ان کرد حالا بعدا جریان چرا مین ها منفجر نشدن میگم.

از خط که شکسته شده بود و داشتن سنگرها را پاکسازی میکردن گذشتیم قرار بود طبق نقشه به خاکریز خط سوم برسیم و استراحت کنیم برای شب بعد و گرفتن قلاویزان حرکت کنیم.

تقریبا ساعت چهار صبح رسیدیم به خاکریز از پیش تعین شده اما خاکریز عراقی ها کاملا با بلدزر صاف کرده بودن و خبری از خاکریز نبود و بچه های عملیات هم کمی می‌چرخاندن ما را ده ساعت پیاده روی با تجهیزات بعد ما وسط دشت هوا داشت روشن میشد حاج مهدی قلاویزان نشانمان داد گفت بچه هدف انها هستند اینجا باشیم صبح با طلوع افتاب همه شهید میشیم حاضر هستید بروید.

بچه ها که تا انجا به ستون یک رفته بودیم شروع کردن به دویدن هوا که روشن شد بدون اموزش همه وسط بیابان حالت دشت بانی میدویدن بین هر نیرو شاید ده بیست متر فاصله بود نمیدانم چند کیلومتر بود حدود ساعت ده یازده رسیدیم قلاویزان تقریبا ساعت یک خبر تصرف مهران پخش شد.

جامانده ی از بهار یعنی من
باغم شده همجواریعنی من

درو از همه عاشقان که می رفتند
وامانده ی روزگار یعنی من

هر لحظه شهادت آرزویم هست
جانباز در انتظار یعنی من

یاران شهید مرکبی داشتند
بر عشق نشد سوار یعنی من

خونین دل “کربلای یک” از من
جا مانده ی از قطار یعنی من

با یاد رفیق بی سرم آواره
دور از همه بیقرار یعنی من

از دیدن ظلم‌های پی در پی
در غم شده پایدار یعنی من

آن کس که نهاده دست سردش را
در گرمی دست یار یعنی من

روزی که شوم شهيد حق، عید است
آن شاهد ماندگار یعنی من

#زهرا_رضازاده